عاقلان بسیار از من احتراز آورده اند


پیش از این اکنون همان آوازه بازآورده اند

احتراز از خلق برامرست انکاری صحیح


کس نمی داند که از فطرت چه راز آورده اند

هر کسی را هست بازاری و قدر و قیمتی


نیست آن نقدی که اینجا بر مجاز آورده اند

در میان نامرادی هست رازی سر به مهر


کان نهان از گرد نان سرفراز آورده اند

خلق نازک معده را چون طاقت این نقد نیست


لاجرم بر راز دانا احتراز آورده اند

ناشناسان هر کس از رای و توان خویشتن


ابلهانه قصه ای دور و دراز آورده اند

ترک آنها کن که می آرند پیش بت نماز


سجده آنجا کن که بت را در نماز آورده اند

آفرین بر همت آزادگان کز ابتدا


بر خلاص خویشتن خط جواز آورده اند

این همه حوران فردوسی به صحرای جهان


از برای عارفان پاک باز آورده اند

نیست شو در خود نزاری ترک سوز و ساز کن


کفر و دین را از برای سوز و ساز آورده اند

محو می باید شدن در دوست چندین قصه چیست


جان در این منزل ز بهر دلنواز آورده اند

بنده بخشایا به مردانی که وقف امتحان


سر برون از پای مال حرص و آز آورده اند

بی سر و پایی تهی دستم نیازم در پذیر


خود تهی دستان به درگاهت نیاز آورده اند